مدیر ارشد
جلسه
جلسه بانیان روستای کراب اول مهر ماه با حضور آقایان قاسم کرابی، بهرام کرابی ، حسن کرابی وحسین نیکجو ومحمدرضا اسلامی برگزار گردید یکی از مصوبات جلسه در خصوص شناسایی افراد تحصیل کرده در زمینه های مختلف روستا است که بتوانیم به پتانسیل موجود برای رسیدن به هدف رشد وتوسعه روستا است دست یابیم وبا تعامل با این افراد زمینه های مشارکت بیشتر را فراهم کنیم بدین منظور ،بهترین راه ،برای رسیدن به این مقصود از طریق کانال وشبکه های مجازی است امیدواریم با همکاری یکدیگربه این هدف ومقصود نزدیک شویم. منتظر معرفی افراد چه ساکنان روستا ویا کسانی که به صورت سببی ویا نسبی در خارج از روستا زندگی می کنند هستیم .لطفا رزومه ومعرفی مختصری از تحصیلات وکار ومسوولیت خود را برای سایت ویا مدیر کانال ارسال کنید همراه با تصویر خودتان تا به مرور در سایت بار گذاری کنیم .
پروفسور رضا مصطفوی سبزواری
رضا مصطفوی سبزواری
ـ متولد ۱۳۲۰ روستای کراب
پدرش مرحوم حاج شيخ اسدالله از مدرسان حوزه علميه سبزوار بود. اين مدرس حوزه، همچنين در دبيرستان هاي سبزوار به تربيت و تعليم جوانان آن شهر همت گماشته بود. مادرش بانو مرضيه، دختر آيت الله شيخ محمدحسن شريعتمداري تهراني، مشهور به سبزواري، از علماي بنام حوزه هاي سبزوار و شاهرود بود. اين عالم حوزوي در هنر نيز دستي داشت و خط خوش مي نوشت. در چنين خانواده اي كه
فضايي مملو از روح قرآن كريم و شعر و هنر بود رضا مصظفوی سبزواري با آرامش پرورش يافت
سبزواري تحصيلات ابتدايي را در دبستان پانزدهم بهمن آن زمان به سال 1332 و دوره متوسطه را در دبيرستان دكتر غني سبزوار به سال 1338 به پايان رساند. پس از پايان دوره متوسطه در سال 1341 به دريافت درجه ليسانس زبان و ادبيات فارسي نايل آمد. وي از تحصيلات حوزوي هم غافل نبود. علاوه بر تحصيلات كلاسي و مكتب خانه از محضر پدر نيز كسب علم مي كرد. در مدرسه كهنه سبزوار و مدرسه سليمان خان مشهد،در محضر علماي از علوم حوزوي توشه ها برداشت. پس از دريافت دانشنامه دبيري از دانشسراي عالي تهران، در سال 1348 تحصيلات دانشگاهي را ادامه داد و در سال 1354 از پايان نامه دكتراي خود با عنوان «تصحيح انتقادي و شرح و تحليل ديوان مولاناعبدالرحمن جامي» دفاع كرد.
دكتر سبزواري در محضر استاداني بنام، همچون شادروان دكتر علي اكبر فياض، دكتر احمدعلي رجايي بخارايي، دكتر غلامحسين يوسفي و سيداحمد خراساني به تحصيل در علوم دانشگاهي پرداخت و در سال 1341 به دريافت درجه ليسانس زبان و ادبيات فارسي نايل آمد. علاوه بر تحصيلات كلاسي و مكتب خانه از محضر پدر نيز كسب علم مي كرد. در مدرسه كهنه سبزوار، در محضر علماي حوزه همچون: آقا شيخ قربان علي شريعتي مزيناني (برادر آقا شيخ محمدتقي شريعتي مزيناني و عموي دكتر علي شريعتي)، حجت الاسلام سيادتي و حاج ميرزا اسدالله فاضلي از علوم عربي و ديني، خوشه ها چيد. همچنين در مشهد نزد حجت الاسلام مظاهري و آيت الله علم الهدي در مدرسه
سليمان خان، از علوم حوزوي توشه ها برداشت
دكتر مصطفوی سبزواري پس از دريافت دانشنامه دبيري از دانشسراي عالي تهران، سال 1342 در وزارت آموزش و پرورش استخدام شد و در دبيرستان ها و مراكز تربيت معلم سبزوار، به تعليم و تربيت جويندگان دانش پرداخت كه اين كار بعد از اخذ دكترا در دانشگاهها و موسسات عالي به صورت تدريس ادامه پيدا كرد. دکتر مصطفوی سبزواري همزمان با تدريس در دانشگاه، از سال 1360 در مؤسسه لغت نامه دهخدا، به كار تحقيق و پژوهش پرداخت و در سال 1375 مديريت بخش ادبيات در دانشنامه جهان اسلام، به او سپرده شد. مديريت گروه زبان و ادبيات فارسي دانشگاه در دو نوبت و همچنين رياست دانشكده برون مرزي زبان و ادبيات فارسي از جمله فعاليت هاي اجرايي مصطفوي در كار فعاليت هاي علمي و فرهنگي بوده است. همچنين راهنمايي و مشاوره بيش از ده پايان نامه فوق ليسانس و دكترا را برعهده داشته است. او همچنين در كميته هاي تخصصي دانشكده ادبيات فارسي و زبان هاي خارجي و نيز كميته تخصصي دانشگاه فعاليت و مشاركت دارد و عضويت در هيأت تحريريه مجله دانشكده و شوراي آموزشي و تحصيلات تكميلي و مميزي دانشگاه از ديگر فعاليت هاي علمي و اجرايي اوست. وي همچنين در بخش اجرايي هم مديريت مركز تحقيقات علامه اقبال لاهوري را در دانشگاه علامه طباطبايي برعهده دارد، ضمن اين كه با نخستين نشريه علمي ـ پژوهشي واحد رودهن با نام «فرهنگ و ادب» كه زير نظر دانشكده زبان و ادبيات فارسي رودهن منتشر مي شود همكاري مي كند. مصطفوي از سال 1378 تا 1382 رايزن فرهنگي ايران و پاكستان بود. و همچنين مديريت گروه زبان و ادبيات فارسي دانشگاه علامه طباطبايي، رياست دانشكده برون مرزي زبان و ادبيات فارسي و عضويت در هيأت تحريريه مجله دانشكده و شوراي آموزشي و تحصيلات تكميلي را نيز در كارنامه دارد.
وی در مدت حضور در پاکستان براي تأسيس دوره دكتراي زبان و ادبيات فارسي در دانشگاه ملي زبان هاي نوين اسلام آباد (نمل) با آن دانشگاه همكاري مؤثري داشتكتاب «يادگار هندوستان» شامل سي و دو جستار درباره فرهنگ و تمدن شبه قاره هند و پاكستان كه محصول سال هاي حضور ايشان در شبه قاره است به وسيله انتشارات الهدي در سال 1382 به چاپ رسيد و سپس به وسيله دانشگاه جواهر لعل نهرو (هند) مورد قدرداني و «رونمايي» قرار گرفت. سبزواري همچنين در سال 1385 به عنوان استاد نمونه دانشگاه هاي ايران انتخاب شد و مورد تقدير رياست جمهوري قرار گرفت
.
پروفسور رضا مصطفوی سبزواری
روز جمعه 6 بهمن1402 دیداری بیادماندنی با پروفسور رضا مصطفوی سبزواری به اتفاق آقایان از راست عبدالحسین نیکجو و حسن کرابی وقاسم کرابی ومیثم کرابی ومحمدرضا اسلامی مروری برخاطرات خوب در روستای کراب
مهندس رادفر
روزجمعه 29بهمن 1402به اتفاق بانیان سایت روستا کراب دیداری بیادماندنی در منزل مهندس رادفر از راست آقایان نشسته حسن کرابی ومحمد صالحی وایستاده عبدالحسین نیکجو ومیثم کرابی ونشسته همسر جناب مهندس رادفر وقاسم کرابی ومهندس رادفر وایستاده محمدرضا اسلامی انشالله که همیشه سلامت باشند
محمدکرابی
شهید "محمد علی کرابی" سال 1338 در روستای کراب از توابع شهرستان سبزوار دیده به جهان هستی گشود و زندگی را در خانواده ای کشاورز تجربه کرد. پس از به پایان رساندن دوره تحصیلات ابتدایی به سبزوار آمد تا علاوه بر تحصیل به آینده کاری خود را نیز بسازد.
وی به همراه برادرش شهید"جعفر کرابی" متحمل زحمات زیادی شدند تا اخبار و اطلاعیه های انقلاب به روستاهای منطقه منتقل شود. به گونه ای که گویی زندگی خود را وقف انقلاب کرده اند.
به لحاظ برخورداری از روحیه ای انقلابی، برادرش "جعفر"چندی پس از پیروزی انقلاب به سپاه پیوست و به تهران عزیمت نمود، طولی نکشید که "محمد علی"نیز وظیفه خود دانست جهت تداوم و استحکام انقلاب با وی همراه شود. سال 1360 بود که برای نبرد با رژیم بعثی عراق به جبهه های غرب و جنوب اعزام شد، وی در جبهه بود که خبر شهادت برادرش به دست منافقین را شنید.
شهید "محمد علی کرابی" پس از رشادت های فراوان در مورخ 05/01/61 منطقه رقابیه طی عملیات فتح المبین شربت شهادت را نوشید و به برادر شهیدش پیوست
جعفر کرابی
زندگینامه شهید جعفر کرابی
در 7 مهر ماه سال ۱۳۴۰ در روستای کراب از شهرستان سبزوار در خانه کشاورزی مومن که از سال های پیش در خفقان آریا مهری دارای رساله ی امام خمینی(ره) و از مقلدین او بودند متولد شد. نشانه هایی از مقاومت و پایداری در حرکات و اعمال جعفر مشاهده می شد، زیرا در همان اوایل کودکی در هوای نسبتاً سرد و در میان حیرت دوستان، خود را در آب غوطه ور می ساخت و درس مقاومت را به هم کیشان و بزرگان می آموخت
دوران ابتدایی را در زادگاهش کرّاب گذراند و سپس برای ادامه ی تحصیل راهی سبزوار گردید، در خانه ی کوچک اجاره ای به همراه دیگر برادر خود، شهید محمدعلیکه او نیز محصل بود به گذران زندگی مشغول شدند. به گفته ی بسیاری از دوستان و آشنایان و همکلاسی ها، او از هوش فوق العاده ای برخوردار بود، زیرا همه ی دوستان متفق القول می گفتند ما هیچ گاه ندیدیم که جعفر بیرون از کلاس درس بخواند یا نمره کمی بگیرد و این ها نشان دهنده ی هوش سرشار او بود که همان درس سر کلاس برایش کافی بوده است.
او ضمن تحصیل، تعطیلات نوروزی و تابستان را به همراه برادران در امر کشاورزی به یاری پدر می پرداخت.
او ضمن تحصیل، تعطیلات نوروزی و تابستان را به همراه برادران در امر کشاورزی به یاری پدر می پرداخت و هم چون یک دهقان در مزارع فعالیت می نمود. دوره ی راهنمایی را در مدرسه ی شهید مشکانی با موفقیت گذراند و وارد دبیرستان شبانه اسرار شد.
از این زمان بود که در رفتار و کردارش حال و هوای دیگری مشاهده می شد که کمتر کسی علت آن را می فهمید. به طوری که بعد از یک سال تحصیل در دبیرستان، مدتی ترک تحصیل نمود و این عمل او باعث مخالفت خانواده شد و با تحت فشار قرار دادن، پذیرفت که به درسش در یکی از دبیرستان های تهران ادامه دهد.
در به جا آوردن نماز به خصوص نماز جمعه کوشش لازم را به عمل می آورد و همچنین یکی از افراد پَرو پا قرص برای تشکیل جلسات، هیئت قرائت قرآن و دعای ندبه بود که توسط کرابی های ساکن ده و مقیم مشهد برگزار می شد.
فعالیت های او در رابطه با انقلاب از سال 1356 شروع شد، ظاهری آرام اما فعال داشت. هم زمان با دوران انقلاب به کار آهنگری پرداخت و ضمن آن از جلسات در مساجد، تکایا و سخنرانان افراد انقلابی غافل نبود.
در توزیع نوار و اعلامیه های امام و نوار دیگر سخنرانان مذهبی نقش فعال داشت با شروع اعتصابات در سال 1357 به زادگاهش کراب بازگشت. در بسیج کردن اهالی ده و روستاهای اطراف کوششی چشم گیر داشت.
در تمامی راه پیمایی های سبزوار شرکت می نمود. به خصوص روزهایی که احساس خطر می شد و احتمال هجوم عوامل رژیم به صف راه پیمایان می شد به اتفاق عده ای از دوستان غسل شهادت می نمودند. وقتی در خانواده که کوچکترین پسر بود، گفته می شد که ما بزرگترها برای تظاهرات به شهر می رویم نیازی نیست تو بیایی در جواب می گفت:« هر کس وظیفه ای دارد که باید خود انجام بدهد.»
با پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری امام کبیر دوباره مدارس باز و کارها از سر گرفته شد. جعفر نیز آموختن علم را ادامه داد.
در این زمان بود که مقام پرستان و مزد بگیران اجنبی فعالیت خود را شروع نمودند و خلقی های ضد خلق بساط خود را در کنار خیابان پهن نمودند. بحث های خیابانی رونق گرفت و نیروهای انقلابی وظیفه خود می دیدند، کوردلان را رسوا نمایند
و از آن جمله شهید جعفر. بارها اتفاق می افتاد کلاس خود را رها نموده و تا نیمه های شب در کنار مدارس، مساجد و خیابان ها به سختی از امام و انقلاب دفاع نموده و خلقی ها را در حد توان رسوا نموده و راه انحرافی شان را به مردم معرفی می کرد و هنگام داغی بازار و بحث های خیابانی چه بسیار شب ها که از خور و خوراک فراموش می کرد، به جدال و بحث با منافقین می پرداخت.
با شروع جنگ ایران و عراق در همان ابتدا به اتفاق عده ای از داوطلبان مردمی راهی اهواز شده از آنجا طی نامه ای خواستار کسب رضایت پدر و مادر شد.
بعد از این ماموریت به تهران برگشته با معرفی نامه هایی که از سپاه پاسداران و انجمن اسلامی دانش آموزان دریافت نموده بود در سپاه تهران پذیرفته شد
و آن گاه تلاش خود را برای معرفی نمودن برادر بزرگترش شهید محمدعلی در سپاه تهران نمود و پس از مدتی برادر خود را نیز هم لباس خود یافت و با پوشیدن لباس و آرم سپاه بر تن خود و برادر، دیگر در پوست خود نمی گنجید.
بعد از دوره ی آموزشی به بخش تبلیغات سپاه منطقه جنوب تهران ، راه آهن معرفی می شود و سپس در ناحیه ی رباط کریم تهران به ادامه ی فعالیت می پردازد
و در سن ۲۰ سالگی در تاریخ 6 مهر ماه سال 1360 نشانه و هدف منافقین قرار می گیرد و بدین گونه به حسین و حسینیان لبیک گویان ملحق می شود و ادامه راه را به برادر همرزم خود محمد علی کرابی واگذار می نماید
و نیز بعد از شش ماه تحمل دوری در عملیات فتح المبین رقابیه ندای هل من ناصر حسین زمان را لبیک گفته و به لقاءالله می پیوندد.
اصطلاحات وضرب المثلها
بسمه تعالي
شايد شما هم با افرادي برخورد کرده ايد که ضمن بيان خاطرات در صحبتهاي طولاني شان پس از بيان موضوع وقفه اي کوتاه دارند و حاصل سخنان خودرا در جملاتي بازگو مي کنند که پر مغز و حکيمانه است ويا خلاصه و چکيده گفتار آنها مي باشد، اين مفاهيم ممکن است در قالب مثل، کنايه، دعا و نفرين و دشنام باشد که از جامعه اي به جامعه ديگر و از خانواده اي به خانواده ديگر يقينا تفاوت دارد، در جمعيت روستاي کراب هم اين موارد بسيار ديده مي شود که يادگار فرهنگي از نياکان است و ممکن است براي نسلي که از آن محيط به کلان شهرها مهاجرت کرده اند متبادر به ذهن نباشد.
با اعتقاد به اينکه مفاهيم فرهنگي نيز مثل انسانها مي ميرند، بنا داريم در اين قسمت آن مقولات را گر چه شايد شيرين و جذاب نباشد به آيندگان بسپاريم تا بدينوسيله پلي زده باشيم براي ارتباط با نياکان و آيندگان.اينک نمونه از آنان در ذيل بيان مي شود:
باتشکر ازهمکاري آقاي علي اکبر کرابي ودخترايشان .
پَشنَه کوشِش خُسبيه س کنايه از بي حالي
يک لا قُباس کنايه از ناداريش
اِستي پَرَس يا کُلاه پَرَس کنايه از ناداري و اينکه از منزلت پايين در جامعه برخوردار است.
نون سنکگ بُخاردِه و نون دِيمَه بُخاردِه کنايه از زرنگ بودن و خوش فکر بودن است.
دَس بِگردَن يعني کاري را با هم انجام دادن
سَر بي تَن مَترَشَه يعني بي خودي براي ديگران تصميم مي گيرد.
گَردَنوم شَلِه يعني ملاحظه قوم و خويشي مي کند.
چشمُم گَروم نَرِف يعني هنوز اول خوبم بو.
جو وِ عزرائيل نَمِتِه يعني سخت و گرفته مي باشد.
سينه مارِش شِه مابورَه يعني بي وجدان مي باشد.
خِيلي کَنَس ولکن معامله نيست
گَنَه گَنَه اس يعني سخت و کم گذشت ميباشد
دِ کَسَش مِمِلوم يعني تلافي ميکنم
ريش شِه دِ مُردِشوي خَنَه بُشُستِه يعني بي حيا و پر رو و سِمِج است
چُرٍِش بَرفِ سُلاخ مينَه يعني تازه قدرت به هم رسانده
دَسْت دِ کَسَهْ مُشْتْ دِ پيشِه ني افرادي که در پيش هم اند ولي براي هم بي ارزش اند کنايه از بي معرفتي
آدَم شيرْ خُوُمْ بُخْارْدَهْ
خوم:خام
بخارده:خورده است
آدميزاد شير خام خورده است.مجازا به اين معني است که هر خطا و اشتباهي ميتواند از انسان سر بزند
لِواشْ دِ پِر پِر اِمْيَهْ
لِواشْ:لبهايش
دِ پِر پِر:لرزيدن(ترسيدن)
اِمْيَهْ:اومده
کنايه از ترسيدن و گريه کردن
اين حالت بيشتر براي کودکاني پيش ميايد که مورد مواخذه و غضب ديگران قرار ميگيرن
گوش وِر خُجاوْ
اين اصطلاح را به کسي ميگويند که گوشهارا تيز کرده و منتظر است تا سخني را بشنود و به ديگري بگويد(گوش بزنگ)
مَخْمَلْ بِه نِصْبِه گَزْ نَمَنَه
مَخْمَلْ :پارچه را
به، نِصْبه:نصف ونيمه،
گَزْ:درست،
نَمَنَه:نمي کند
اين مثل کنايه از اين است که همانطور که مخمل يا پارچه نصفه که لباس درست نميشود مانند اين است که کار به نصفه مزد ندارد
به عبارت ديگر از انجام ندادن کار تا آخراست
پَشنَه کوشِش خُسبيه س کنايه از بي حالي
يک لا قُباس کنايه از ناداري
اِستي پَرَس يا کُلاه پَرَس کنايه از ناداري و اينکه از منزلت پايين در جامعه برخوردار است.
نون سنکگ بُخاردِه و نون دِيمَه بُخاردِه کنايه از زرنگ بودن و خوش فکر بودن است.
دَس بِگردَن يعني کاري را با هم انجام دادن
سَر بي تَن مَترَشَه يعني بي خودي براي ديگران تصميم مي گيرد.
گَردَنوم شَلِه يعني ملاحظه قوم و خويشي مي کند.
چشمُم گَروم نَرِف يعني هنوز اول خوبم بو.
جو وِ عزرائيل نَمِتِه يعني سخت و گرفته مي باشد.
سينه مارِش شِه مابورَه يعني بي وجدان مي باشد.
خِيلي کَنَس ولکن معامله نيست
گَنَه گَنَه اس يعني سخت و کم گذشت ميباشد
دِ کَسَش مِمِلوم يعني تلافي ميکنم
ريش شِه دِ مُردِشوي خَنَه بُشُستِه يعني بي حيا و پر رو و سِمِج است
چُرٍِش بَرفِ سُلاخ مينَه يعني تازه قدرت به هم رسانده
دَسْت دِ کَسَهْ مُشْتْ دِ پيشِه ني افرادي که در پيش هم اند ولي براي هم بي ارزش اند کنايه از بي معرفتي
ميگي زَمْهَريْر ميهْ
ميگي:مثل اين که
زَمْهَريْر:سرماي بسيار سخت
ميهْ:مياد
کنايه از اين مطلب اين است که گويا سرماي سختي آمده است البته گاه به معني نفي واقعيت است به عبارت ديگر اگر کسي خودش را خيلي بالياس پوشانده باشدوهوا چندان سرد نباشد به او اين مطلب رابه کنايه ميگويند .
خَزْ گُربه تا کادُوُسْ
خز :فرار
گربه:اسم حيوان
تا:حرف اضافه
کادو: محل انبار کاه
اين ضرب المثل کنايه از بي بخار بودن شخصي است که از خودش زياد تعريف ميکند.
وِْر سَرْ حَضْير بين
ور:بر.سرحضير:سر حضور.بين:بودن
يعني انچنان سالم و تندرست است که در هر جايي حضور دارد.بيشتر در مورد کهنسالان و پيران کاربرد دارد
كْوَني كه ديته مرَه خَنَه نَرؤ مْمَنَه
کوني:کدبانو.ديته مره:دوتا ميشه.خنه:خونه.نرو:ناروب،کثيف.ممنه:ميمونه
(زن خانه دار كه دو تا شود خانه بدون جارو مي ماند)
اين ضرب المثل تقريباً معادل ضرب المثل آشپز كه دوتا شد، آش يا شور يا بي نمك
مي شود، مي باشد.
چاروق درحقيقت يک پاپوش بوده که در قديم استفاده ميکرده اند وجنس آن هم ازچرم درست شده وهمراه با پِيتَوَهْ بکار برده مي شود وبراي گرم نگه داشتن پا وساق آن استفاده ميشود در اين ضرب المثل از اين عبارت استفاده شده است
اطلس اگه صد کهنه روه واز پيتوه نمره يعني پارچه اطلس اگه صد کهنه بشه بازم پاتابه نميشه اشاره داره به انسان اصيل يا هر چيز با ارزش در جاي ديگرهم استفاده بشه باز ارزش خودشو از دست نميده.
چوقي يعني نامناسب هواچوقي است يعني هوا خراب است
دیوار که پست روه کلوخ پرچه شوم زیاد مره
(دیواری که کوتاه می شود کلوخه های آن نیز زیاد می شود)کنایه از این که اگر کسی ضعیف شود حرف و حدیث در مورد او زیاد می شود.
خر هِمسیه رِ یک بَر سُوار ره
(خر همسایه را یک طرفه بشین)
کنایه از این دارد که مال مردم را نمیشود دایم نگه داشت و هر موقع طلب کند باید سریع به او مسترد شود.
بُوم وِر ریت بِفته نُوم وِر ریت نَفته
(بام به رویت بیفتد ولی نام به رویت نیفتد)
کنایه از این دارد که اگر کسی بد نام شود بسیار سخت وناگوار است
بُز گَر دهن فِرح
یعنی بز گر از دهانه ی چشمه آب می خورد
ومعادل ضرب المثل میمون هرچه زشت تره بازیش بیشتره است
سُزای جُوِز نَخ کُول جُوالدوزه
سزای گردویی که بد مغز میشه جوال دوز است و برای کسانی به کار می رود که اذیت میکنند و بیان میدارد که سزایشان تنبیه سخت است
کُلاغ که اِز دِرخت جُوز دِقهرِ مِره یَک جُوز مِنفعت صَحَبیش
کلاغ که از درخت گردو قهر می کنه یک گردو به نفع صاحبش است
.برای کسانی به کار برده می شود که سر بار هستند و قهر و ناز هم دارند
دِ زمین هِمسیه خِنَه نَسِز
در زمین همسایه خانه نساز یعنی متکی به خودت باش
بُز هِمیشه وِرمِلِچَه ،مِش یَگ بار که وِر مِلچه مِگن دِیوم دِیوم
بز همیشه جست و خیز میزنه و گوسفند که میخواهد یکبار این کار را انجام دهد می گوید دیدم دیدم...کسی که یک کاری انجام میدهد نباید دیگران را به خاطر همان کار مسخره کند
مُو اِز اسیا میوم مِگه نوبت نِس
من از آسیاب میام ،شما میگویید نوبت نیست
برای کسانی به کار برده می شود که بی سند بحث میکنند
میش و اِنبُو نَمُوکوه اِنبُو و میش مُوکوِه
موش به انبان نمی کوبد ،انبان به موش میکوبد برای کسانی به کار برده می شود که مقصرند و باز دو قورت و نیمشان باقیست
دِستَه بِل چُولی نَمِرَه
دسته ی بیل سبد نمیشه
کنایه از آن دارد که بعضی افراد استعداد بعضی کارها را ندارند
بُزِّ آرومِیش نَبی ،وِلیش کُو رَقصیشه بِبی
بز را نگاه نکن که آرام است،رهایش کن و رقصش را تماشاكن
معادل ضربالمثل فلفل نبین چه ریزه ،بشکن ببین چه تیزه است.
وِ تُنُور شاو دِ جِهِنَم مِمِنَه
به وسیله بهم زن آتش جهنم می ماند و برای کسانی به کار برده می شود که هیکل بی خاصیت دارند.
نیم مِن گُربه وُ سی سِر مِیّ
نیم من گربه و معادل سه کیلو مُو
وبرای کسانی به کار برده می شود که ادعایشان از تواناییشان بیشتر است
پِرچَه رِ وِکُناریش بِی ،دختررِ وِ ماریش بی
پارچه را از کنارش شناسایی کن و دختر را از رفتار مادرش و برای شناخت دختر از روی مادر به کار می رود
زن بِ عَلَف نَرسه ،خَر بِ خِکِستر
علاقه وافر خر به خاکستر و خانم ها را به سبزی اول بهار را می رساند